چینخوردگی در زمان
📚 نام کتاب: شاگرد ته کلاس 👤 نویسنده: آنجالی ق. رئوف 👤 مترجم: شهره نورصالحی 🔹 انتشارات: نشر پیدایش 📖 معرفی کتاب: شاگرد ته کلاس داستان بچهای است که یک روز به مدرسه جدید آمد و روی صندلی آخر کلاس نشست. همان صندلی که قبلا جای دنا بود و حالا که دنا رفته، صندلیاش خالی مانده است. اما خیلی عجیب بود که او هیچوقت با کسی حرف نمیزد و هر وقت هم که زنگ میخورد، غیبش میزد! شایعههای زیادی دربارهاش پخش شده است. مریضی مسری دارد و کسی نباید به او نزدیک شود. شاید یک انسان خطرناک است و به همین خاطر نمیگذارند که زنگ تفریح پیش بقیه بچهها باشد، شاید هم خانواده فوق ثروتمندش او را به این مدرسه فرستادند که از خطر دزدیده شدن مصون بماند. بهرحال ما تصمیم گرفته بودیم با او دوست شویم. اما خانم خان، معلممان به ما گفت که شاگرد جدید به انزوا نیاز دارد و بهتر است دست از سرش برداریم...
مشاهدهفرار رباتهای انساننما
📚 نام کتاب: شاگرد ته کلاس 👤 نویسنده: آنجالی ق. رئوف 👤 مترجم: شهره نورصالحی 🔹 انتشارات: نشر پیدایش 📖 معرفی کتاب: شاگرد ته کلاس داستان بچهای است که یک روز به مدرسه جدید آمد و روی صندلی آخر کلاس نشست. همان صندلی که قبلا جای دنا بود و حالا که دنا رفته، صندلیاش خالی مانده است. اما خیلی عجیب بود که او هیچوقت با کسی حرف نمیزد و هر وقت هم که زنگ میخورد، غیبش میزد! شایعههای زیادی دربارهاش پخش شده است. مریضی مسری دارد و کسی نباید به او نزدیک شود. شاید یک انسان خطرناک است و به همین خاطر نمیگذارند که زنگ تفریح پیش بقیه بچهها باشد، شاید هم خانواده فوق ثروتمندش او را به این مدرسه فرستادند که از خطر دزدیده شدن مصون بماند. بهرحال ما تصمیم گرفته بودیم با او دوست شویم. اما خانم خان، معلممان به ما گفت که شاگرد جدید به انزوا نیاز دارد و بهتر است دست از سرش برداریم...
مشاهدهشاگرد ته کلاس
📚 نام کتاب: شاگرد ته کلاس 👤 نویسنده: آنجالی ق. رئوف 👤 مترجم: شهره نورصالحی 🔹 انتشارات: نشر پیدایش 📖 معرفی کتاب: شاگرد ته کلاس داستان بچهای است که یک روز به مدرسه جدید آمد و روی صندلی آخر کلاس نشست. همان صندلی که قبلا جای دنا بود و حالا که دنا رفته، صندلیاش خالی مانده است. اما خیلی عجیب بود که او هیچوقت با کسی حرف نمیزد و هر وقت هم که زنگ میخورد، غیبش میزد! شایعههای زیادی دربارهاش پخش شده است. مریضی مسری دارد و کسی نباید به او نزدیک شود. شاید یک انسان خطرناک است و به همین خاطر نمیگذارند که زنگ تفریح پیش بقیه بچهها باشد، شاید هم خانواده فوق ثروتمندش او را به این مدرسه فرستادند که از خطر دزدیده شدن مصون بماند. بهرحال ما تصمیم گرفته بودیم با او دوست شویم. اما خانم خان، معلممان به ما گفت که شاگرد جدید به انزوا نیاز دارد و بهتر است دست از سرش برداریم...
مشاهده
آخرین دیدگاهها